زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نهان ز من ز چه رو، روی نیلفام کنی؟ ز چیست روز مرا، تیرهتر ز شام کنی؟ درِ بهـشت کـنی بـاز و زود میبـنـدی چه میشود نگـه نـیـمه را تـمـام کنی؟ از آن لبی که ز من خواهشی نکرده، بخند بخند؛ ورنه به من خنده را حـرام کنی شنـیـدهای که جـواب سـلام من نـدهـند چه کار با دو جهان؟ گر تو یک سلام کنی! نـماز نافـله خـواندی، ولی قـیام نداشت چرا به حرمت من، این همه قـیام کنی رخ تو آیـنـۀ صبح و آفـتاب عـلـیست چو آفـتاب چـرا مـیـل روی بـام کـنی؟ به شوق دیدن تو دیده خواستم؛ زین پس نـصـیـب دیـدۀ مـن گـریـۀ مــدام کـنـی |